شعر | تسبیحات

شعر | تسبیحات | بهدین اروند

پنج سالی چشم در چشم هم بودیم؛ خواستم هزار واژه نذر دوست داشتن کرده باشم… خودم قربانی شدم و دانستم: اگر شعر اعتراف است باید گناهی بزرگ داشت.

تو را پیش‌تر از زمین و زمان
تو را ز ابتدای جهان
تو را از کران تا کرانِ تمام زنان
دوست دارم

تو در شایعاتی نخستین غزل
و در باور مردمانم زن‌اسطوره‌ای
تو از عشق هم خارق‌العاده‌تر
زن‌آمیزه‌ی شعر و دلشوره‌ای
تو را هر غزل
هر دوپاره
تو را پشت ابهامِ هر استعاره
تو را شاعرانه
             به هر ترجمان
                         دوست دارم

تو اندوهِ بارانِ پیش از اذان
مایه‌های بنانی
و یک پرده ابری‌تر از دیلمانی
زنی
می‌توانی
اوستا بخوانی به لب‌های خونت
چلیپای قرآن به مویی جنونت
مزامیرِ مستانه‌ی تاک باشی و تریاک باشی که در چشم‌هایت
هم افیون و هم مبتلاخانه داری

دو تا مهر‌ه‌مار از دو دیوانه‌بازی
 دو بختک، روان از دو ویرانه داری

تو در چشم‌هایت شجَرنامه‌ای از
دو رقاصِ بدمستِ دیوانه داری

 به پلکی بپوشان دو رقاصه‌ را تا
نروییده از سقف هر خانه «دار»ی!

دو رقاصه‌ی بی پدر مادرت را
بخوابان که گهواره بر شانه داری

در انگشت‌هایت اشاراتِ ریزی
به ییلاقِ یک دسته پروانه داری

و دستت که بر دامنت می‌نشیند
اجاقی شقایق در اَبیانه داری!

تو دستی بر آتش برای زمستان
و دستی دگر توی افسانه داری

که اُردیبهشتانه از روسری‌ها
پرستوچِکانی و پروا نداری…

چه شیرازی از خوابِ خوش می‌پرانی؛
چه دیوانه‌ای تویِ میخانه داری!

به بختم قسم می‌خورم تا غزل هست
و مضمونِ مجنون‌گرایانه داری

«وتا ماه شایسته‌ی شعر گفتن»[1]
بلی! تا مدامی که دیوانه داری

«مفاعیل ‌فعلن» وصیت بخوانم:
– پناهم به خالی که بر چانه داری

بیا شاعرِ آخَرت را نگهدار…!
تو سهراب‌ها در گلستانه داری

پیام‌آورِ سرنوشتی دگرگونه‌ترتر!!!
هَلا!
شعله‌ورتر!
هر آدینه منبر منورکُنا
هر شبستان سحرتر!

تو با رَشمه اُردی‌بهشتی‌ترینی؛ مگر نه؟!
بهاری و بر خاک من می‌نشینی
غمی
دلنشینی…

تو را چون نیازی زنانه
پر از حسرت و نفرتی تواَمانه
تو را لابه‌لای تب و لرز سگ‌پرسه‌های شبانه
بلی…
احمقانه!
چنان دوست دارم که سرباز عطری به جا مانده در نامه‌اش را
دل‌ آرامه‌اش را
چنانت زنی باردار آرزوی اَنار و
پرستو بهار و
دلم بونه‌اش را
تو را دوست دارم چنانت که سرتپه‌ی شوش بابونه‌اش را…

غروبا
شفق دل نمی‌کَند و روی‌اش به ما بود
بخوان:
«مبتلا بود!»
و دشتی که رم کرده می‌گفت:
آهو به کوهم زده‌است
و کوهم
-گِره روی ابرو زَنا-
غرورش شکسته است، “رو” هم زده است:
– شکارم چرا؟
برنواَم باش تا
تو را هر اَذان بر سرِ ناشتا
بخوانم به گوشِ کرِ زاگرس
بدانند سرتاسرِ زاگرس:

«شفاجو تگرگم
که بی بار و برگم
…گنابارِ یارم
که سی روزگارم
وِه سردی سِلم نَک زمستو دِه بارم!
مِه تا خین وِه مِل تیشه دارم
…تا چَش انتظارم
نِزیکِه بهارم!
تونِن دوس دارم»[2]

[1]  . وامی از محمود درویش؛ شاعر فقید عرب.

[2] . «شفاجو تگرگم/ که بی برگ‌وبارم/ گناه‌بارِ یارم/ که سیاه‌روزگارم. به سردیِ آنان‌که زمستان بر دوش دارند نگاهم نکن: چرا که من تا خونی بر گردن تیشه و چشمی برای انتظار دارم و به بهار نزدیکم، تو را دوست دارم»




12 پاسخ به “شعر | تسبیحات”

  1. پاشا نیم‌رخ
    پاشا

    تو را دوست دارم چنانت که سرتپه‌ی شوش بابونه‌اش را…

    تکبیر الاشعار!!!!

  2. نیکا نیم‌رخ
    نیکا

    بیا شاعرِ آخَرت را نگهدار…!
    به به!
    فایل صوتیش هم با نوای آسمونی هایده یه چیز دیگه شده :))

  3. کارتونیست نیم‌رخ

    غمی
    دلنشینی…

  4. تیترات | صفرتاصد نوشتن نیم‌رخ

    تو را چون نیازی زنانه
    پر از حسرت و نفرتی تواَمانه
    تو را لابه‌لای تب و لرز سگ‌پرسه‌های شبانه
    بلی…
    احمقانه!
    چنان دوست دارم که سرباز عطری به جا مانده در نامه‌اش را
    دل‌ آرامه‌اش را
    چنانت زنی باردار آرزوی اَنار و
    پرستو بهار و
    دلم بونه‌اش را
    تو را دوست دارم چنانت که سرتپه‌ی شوش بابونه‌اش را…

  5. فرداد نیم‌رخ

    در انگشت‌هایت اشاراتِ ریزی
    به ییلاقِ یک دسته پروانه داری

  6. کارا نیم‌رخ

    تو در چشم‌هایت شجَرنامه‌ای از
    دو رقاصِ بدمستِ دیوانه داری

    مسلمون باش شاعر!!
    نشد که

  7. نیکا نیم‌رخ

    تو را پیش‌تر از زمین و زمان
    تو را ز ابتدای جهان
    تو را از کران تا کرانِ تمام زنان
    دوست دارم

    هربار میخونمش و همون اول میزنه بهم
    آفرین

  8. منیژه رنجبر نیم‌رخ

    چنان دوست دارم که سرباز عطری به جا مانده در نامه‌اش را

  9. Atma نیم‌رخ

    وِه سردی سِلم نَک زمستو دِه بارم!
    مِه تا خین وِه مِل تیشه دارم
    …تا چَش انتظارم
    نِزیکِه بهارم!
    تونِن دوس دارم»[2]

  10. Noora نیم‌رخ

    تسبیحات رو فقط باید با صدای خودت شنید

  11. Samira نیم‌رخ

    تو را چون نیازی زنانه
    پر از حسرت و نفرتی تواَمانه
    بلی…
    احمقانه!
    دوست دارم❤️

  12. سینه سرخ کاغذی نیم‌رخ

    قالب و شکل و شمایل کار برام جالب بود
    عاشق باشید و بنویسید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *